چقدر دوست داشتم یك نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس كه هیچ كس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم! با تویی كه از كنارم گذشتی
و حتی یك بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است...........
تنها نیستم...
عمريست
با تو
در خودم
زندگی می کنم...
مرداب از رود پرسيد :
چگونه زلال شدي ؟!
رود گفت : من گذشتم ...
تو نيز بگذر...!!!
ناکامی را در زندگی "سرعت گیر" بدان،
باید از روی آن ها رد شوی تا
از بقیه ی مسیر زندگی لذت ببری.......
بیا قرار بگذاریم که . . .
هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم !
بگذار همیشه اتفاق بیافتد !
... ... ...
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم !
منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند.
با تو غريبه ام با تمام آشنايي.....
بعد از اين همه محبت بدتر از غريبه هايي......
بعد از اين سايه به سايه بين ما سايه مي افته......
...
قصه مون سرزبون درو همسايه مي افته.....
ديگر تصويري ندارم از تو باورم از تو......
من كه از خودم گذشتم مي تونم بگذرم از تو......
یک نفر مرا در ایستگاه شب
گذاشته است جا
درست مثل چمدانی که
تو جا گذاشتی پیش من
برای من نه!
برای چمدانت برگرد...
چه رسم جالبیست!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت،
صداقتت را میگذارند پای سادگیت،
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت،
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت،
و وفاداریت را پای بی کسیت...
خدایا....دستانی را در دستانم قرارده که پاهایش با دیگری پیش نرود
زندگی مثل دیواراست وسرنوشت مانند فریادی است که هریک ازماممکن است سردهد
فریادما به سینه دیوار می خورد وبه همان شکل به سوی ما بر می گردد....
ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر خیانتت را